گریه کن پس شانه مردانه می خواهی چه کار/مهدی فرجی
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟
مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟
خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
مهدی فرجی
این خیلی خوب بود واقعا خوب تشویق حضار ...[دست]
زیبا بود مثل بقیه شعراتون . من شاعر خوبی نیستم ولی در تغییر بیانم در شعرای جدیدم خیلی مدیون شما هستم و دوست دارم روزی بتوانم مثل شما بگویم
سلام دمه شما گرم خیلی حال کردم .
سلام خیلی خیلی خیلی قشنگ بود!!!! کلی عشق کردم...
بسیار زیبا و عمیق بود متشکرم
یاسلام عزیزی برای من این شعرروفرستاده بودکه بعدازمدتهااون رواینجاپیداکردم,خیلی خوشحال شدم,امیدوارم روزی دوباره به این سایت سربزنه واین حرفاموببینه "منوازخودت روندی,شکستی,هنوزم برام عزیزی"